اشعارنيما يوشيج

پروين اعتصامي | سلمان هراتي| سهراب سپهري| احمدشاملو| فروغ فرخزاد| نيمايوشيج

 

آي آدما


آي آدمها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانيد يكنفردر آب دارد مي سپارد جان يك نفر دارد كه دست و پاي دائم‌ ميزند روي اين درياي تند و تيره و سنگين كه مي‌دانيد آن زمان كه مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن، آن زمان كه پيش خود بيهوده پنداريد كه گرفتستيد دست ناتواني را تا تواناييّ بهتر را پديد آريد، آن زمان كه تنگ ميبنديد بركمرهاتان كمربند، در چه هنگامي بگويم من؟ يك نفر در آب دارد مي‌كند بيهود جان قربان آي آدمها كه بر ساحل بساط دلگشا داريد نان به سفره،جامه تان بر تن؛ يك نفر در آب مي‌خواند شما را موج سنگين را به دست خسته مي‌كوبد باز مي‌دارد دهان با چشم از وحشت دريده سايه‌هاتان را ز راه دور ديده آب را بلعيده درگود كبود و هر زمان بيتابش افزون مي‌كند زين آبها بيرون گاه سر، گه پا آي آدمها او ز راه دور اين كهنه جهان را باز مي‌پايد، مي زند فرياد و امّيد كمك دارد آي آدمها كه روي ساحل آرام در كار تماشاييد موج مي‌كوبد به روي ساحل خاموش پخش مي‌گردد چنان مستي به جاي افتاده بس مدهوش مي رود نعره زنان، وين بانگ باز از دور مي‌آيد آي آدمها و صداي باد هر دم دلگزاتر در صداي باد بانگ او رهاتر از ميان آبهاي دور و نزديك باز در گوش اين نداها آي آدمها



منوي اصلي
صفحه نخست
ارتباط با ما
نقشه سايت
درباره ما
شاعران
پروين اعتصامي
سلمان هراتي
سهراب سپهري
احمد شاملو
فروغ فرخزاد
نيما يوشيج
صفحه اصلي نيما يوشيج| زندگي نامه| بازگشت

صفحه نخست| نقشه سايت | درباره ما| ارتباط با ما